ای در هوای معرفت قدرتت چو باز


سیمرغ چشم بازو خرد چشم دوخته

در شهپر جلال تو ارباب بال را


پرهای فکر ریخته و بال سوخته

گردون به طوق شوق تو گردن افراخته


آتش به داغ طوع تو خود را فروخته

لطفت به یکدم و هم قهرت به یک نفس


باغ بهشت و آتش دوزخ افروخته